سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گروه فرهنگی سردار خیبر
ساکت باش نه از روی گنگی که سکوت زیور دانشمند و پوشش نادان است . [امام علی علیه السلام]
 
 

-همسر شهید*

** انتخاب شریک***
فردی با چهره ای مصمم و در حالیکه اورکت بر تن داشت در گوشه اتاق نشسته بود ، اولین باری بود که به چهره اش نگاه کردم، رزمندگان جبهه در ذهنم تداعی شد. قیافه ای جبهه ای داشت، با اولین نگاه فهمیدم می خواهد با زبان بی زبانی به من بگوید من اهل جبهه هستم، عاشق جنگ و جهادم و هیچ چیز مانع رفتن من به دیار عشق نخواهد شد، حتی کسی که به عنوان شریک زندگی انتخابش می کنم .
صحبت را که شروع کردیم همه چیز را گفت، اتمام حجت کرد. حرف هایش به دل نشست، او را آنگونه که می خواستم یافتم.
وقتی می رفت به سختی گام بر می داشت .فهمیدم
  پایش مجروح است. تصمیم خود را گرفتم و خود را برای یک زندگی پر فراز و نشیب آماده کردم.

** عشق به خانواده***

وقتی به مرخصی می آمد بیکار نمی نشست، همیشه در حال تلاش و تکاپو بود؛ کم استراحت می کرد، اکثر روز ها را روزه می گرفت. می گفت: شاید دیگر فرصتی پیش نباید که روزه های قضایم را بگیرم.
سرکشی به خانواده های شهدا را جزء وظایف خود می دانست که آن هم اکثراً با هم
 
می رفتیم.
به اموری که مربوط به جبهه و جنگ بود می پرداخت، در آخرین مرخصی مشغول تهیه زمین برای رزمندگان بود.
نه اینکه از خانواده غافل باشد. در کنار کارهایش واقعاً به خانواده هم می رسید. لحظاتی که می خواست برود، به من روحیه می داد هیچ وقت در حضور من از شهادت صحبت نمی کرد. وقتی می گفتم: حاج علی مواظب خودت باش. می گفت: مگر هر کسی به جبهه می رود باید شهید شود، شما دعا کنید من با دست پر از جبهه بر گردم.
آنقدر دلداری و روحیه می داد تا یقین حاصل کند دیگر در رفتنش احساس غربت
نمی کنم.
با اینکه زندگی مشترک ما شش ماه بیشتر طول نکشید ولی به اندازه یک عمر تجربه کسب کردم، چون زندگی ما صرفاً یک زندگی دنیایی نبود؛ زندگی معنوی و واقعی بود. هیچگاه آن لحظات را فراموش نخواهم کرد.

** رفتن به سوی نور***

در عالم رویا دیدم که به اتفاق حاج علی در حیاط خانه ایستاده ایم شب بود و ماه د ر آسمان می درخشید. او نگاهی به آسمان انداخت و با دست ماه را به من نشان داد و گفت: باید برویم آنجا زندگی کنیم. گفتم: آنجا که خیلی دور است چطور برویم. او گفت: خیلی راحت می رویم اگر نرویم ماه فراموش می شود و مردم روی زمین در تاریکی فرو می روند ما باید روشنایی آنجا را حفظ کنیم. در آخر هم گفت: می خواهیم به دیدار امام برویم.
صبح که شد خواب را برای حاج علی بازگو کردم. او در جواب گفت: تعبیر دیدار امام که رفتن به مشهد است و ان شاا? همین چند روزه به مشهد می رویم.
رفتن به ماه هم رفتن به جبهه است اگر رزمنده ها به جبهه نمی رفتند واقعاً این مردم در تاریکی به سر می بردند. جبهه ما نورانیّت خاصی دارد نورانی تر از ماه.
برای زیارت به مشهد رفتیم. اما می دانستیم که تعبیر رفتنم ماه یعنی شهادت حاج علی و او خود این را می دانست ولی برای من به گونه دیگری تعبیر کرد و همان انجام گرفت. وقتی رفت دیگر به خانه بر نگشت و جسم و روحش به سوی نور پرواز کرد.

** تنها یادگار***

تلفن که زنگ زد، گوشی را برداشتم، حاج علی بود از جبهه تماس می گرفت، احوالپرسی کرد و گفت: چه خبر!  گفتم: یک خبر خوشحال کننده. گفت: چه خبری؟ طفره رفتم. گفت: خلاصم کن. بیش از این زجرم نده. با لاخره گفتم: حاج علی می دانی پدر شده ای؟         چهره اش را نمی دیدم ولی خنده اش نشان از خوشحالی بی حدش بود همیشه آرزو داشت یک یادگاری از خودش داشته باشد. گفت: وقتی بر گشتم راجع به این موضوع بیشتر صحبت می کنیم. فعلاً وقت ندارم.
در آخرین مرخصی برای انتخاب اسم با هم صحبت کرده بودیم نظرم را خواست. گفتم: اگر دختر شد، زهرا. گفت قبول دارم هم زینب هم زهرا و هم فاطمه را دوست دارم هر کدام باشد خوب است.
دخترم که به دنیا آمد از خدا استمداد جستم. اسامی را در قرآنم گذاشتم و بالاخره زینب انتخاب شد همان اسمی که او دوست داشت می خواست که نام دخترش زینب باشد تا بعد از شهادتش همچون زینب (سلام الله علیها) پیام رسان او باشد و من هم اکنون نیز در پی برآوردن حاجت او هستم.

- فرزند شهید*

** پدری که ندیدمش***
آیا تا به حال از خود پرسیده اید که شهید کیست؟ به یاد می آورید آن زمانی که عراقیان متجاوز مرزهای کشور ما را مورد تجاوز قرار دادند، چه فجایع درد ناکی را به وجود آورد ند. آن هنگام بود که آزاد مردان دلیر از پیر و جوان برای دفاع از این سرزمین پاک قدم به عرصه جهاد نهادند و با شجاعت و دلیری خود به جهانیان آموختند که همیشه برای دفاع از سرزمین و دین خود آماده اند. آیا به یاد می آورید آن لحظه ای را که همچون شیر بر متجاوزان بزدل حمله کردند و با ایثار جان خویش به آنها نشان دادند که باید قدمهای آلوده خود را از سرزمین پاک و مقدس شهیدان بیرون بکشانند. آنهاعاشقانه به فرمان امام خمینی لبیک گفتند و. جان خود را در راه هدف نثار کردند.
پدرم!
  به یاد می آورم سخنانی را که مادرم از هنگام رفتنت برایم بیان می کند، که با چه شور و شوقی برای رفتن به جبهه آماده می شدی. انگار خودت می دانستی که این آخرین سفر دنیایی ات است و خود را برای سفر به سوی معبود یگانه اماده می کردی. ای پدر عزیزم!  ای گل زیبای زندگی ام! 
جایت در گلدان قلبم خالی است من همیشه جویای این گل زیبا و مشتاق بوییدن گل روی تو هستم.
آرزو داشتم برای یک بار صورتت را غرق بوسه کنم. در بهار زندگیت من در کنار تو نبودم ولی نا امید نیستم. چرا که همیشه در همه لحظات تاریخ، تو مایه افتخار ملت ایرانی. پس با سر بلندی می گویم: من زینب توام و میراث زندگی کوتاه تو. قسم به خون پاک شهیدان همواره هدفت را که همان زنده نگهداشتن اسلام و مبارزه با ظلم و ظالمان است، دامه می دهم و نامت را به یاری خداوند بزرگ زنده نگه می دارم.

- برادر شهید*

** احساس وظیفه***
یکی از دوستان ایشان تعریف می کرد: که در موقعیت پدافندی جاده خندق در کمینهای مجاور جاده، مشغول نگهبانی بودیم. سنگر های کمین واقعاً خطر ناک بود و هر آن، انتظار حمله دشمن به آنها می رفت. او می گفت: برای نگهبانی بسیار مشکل می نمود ولی ایشان را می دیدم که به تنهایی به یک قایق و یک کیسه خواب جلو تر از سنگرکمین
 می رفت و نزدیک به دشمن مراتقب اوضاع و مواظب بچه ها بود بعد از دو ساعت برمی گشت و سری به ما می زد و باز کنار ما مشغول نگهبانی می شد برای تعجب آور بود که ایشان اینطور احساس وظیفه می کند و هر شب به مراقبت و گشت زنی مشغول می باشند.

** انسان کامل***

به نظر من وقتی به مکه مکرمه مشرف شد در اثر زیارت خانه خدا به عنوان انسانی کامل و آماده برای رفتن بر می گشتند و پس از آنکه حاجی می شوند شهادت نیز نصیبشان می گردد.
ایشان در مدینه کنار قبرستان بقیع از حضرت زهرا (س) می خواهند که مانند ایشان قبر مشخصی در دنیا نداشته باشند و مفقود الاثر شوند و با لاخره دعایشان مستجاب شد.
هنگامی که زمان شهادت فرا می رسد با جسم و روح عروج می کنند و برای همیشه آنچنانکه خود می خواست جاوید الاثر گردید.

گروه شهدا ::: پنج شنبه 87/12/1::: ساعت 2:47 صبح

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 
.:: منوی اصلی ::.
.:: آمار بازدید ::.
بازدید امروز : 15
بازدید دیروز : 25
بازدید کل : 148554
.:: تا دیدار محبوب ::.
.:: درباره وبلاگ ::.
گروه فرهنگی سردار خیبر
گروه شهدا
بسم رب الشهدا والصدیقین به یاری خدا ومدد اهل بیت وبلاگ تخصصی شهدا با نام گروه فرهنگی سردار خیبر -زیر مجموعه کانون فرهنگی محبان المهدی راه اندازی شد با امید که بتوانیم مطالب شایسته ای در رابطه با شهدا وفرهنگ شهادت ارائه کنیم جز شهادت راهی نیست
.:: لوگوی وبلاگ من ::.
گروه فرهنگی سردار خیبر
.:: لینک دوستان ::.
.:: لوگوی دوستان::.




























.:: نوای وبلاگ ::.
.:: فهرست موضوعی ::.
.:: آرشیو شده ها ::.
.:: اشتراک در خبرنامه ::.
 
.:: طراح قالب::.
کانون فرهنگی محبان المهدی
گروه فرهنگی سردار خیبر
گروه فرهنگی سردار خیبر