حدیث انتظار
جلال دلسوخته حدیث خوش انتظار بود. عشق آن یار غایب تمام وجودش را تسخیر کرده بود در هجران روی ماهش با آوازی حزین همیشه این شعر را زمزمه می کرد:
بیا بیا که سوختم زهجر روی ماه تو
بهشت را فروختم به نیمی از نگاه تو
پس از آن که جرعه نوش جام وصل حق(شهادت) گردید آن پیر صافی ضمیر( آیت الله بهاء الدینی) در مورد جلال گفت: او ذاکر قریب البکاء بود. وهمچنان که قطرات اشک چشمانش بر روی قاب عکس جلال جاری بود ادامه داد: امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) از من یک یار خواستند، من هم صاحب این عکس را معرفی کردم.
ازدواج انقلابی در روز پاسدار
در مراسم ساده ای که برای پیوند دو جوان برپا شد خواهری از پاسداران با برادری پاسدار(جلال افشار) ازدواج کرد. جالب آن که در این ازدواج عروس خانم به شاگردی از مکتب بانوی اول اسلام مهریه ای برابر با مهریه آن حضرت تقاضا کرد. ولی با پیشنهاد داماد مهریه ی قابل توجهی در نظر گرفته شد. سپس عروس خانم مهریه اش را طی یک چک دریافت کرد وبه فرمانده سپاه پاسداران اصفهان که در آن مراسم حضورداشت جهت مخارج پاسداران اهدا کرد.(روزنامه جمهوری اسلامی/سوم شعبان 1358)