سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گروه فرهنگی سردار خیبر
سوزش درد بردباری را جرعه جرعه درکش که آن اساس حکمت و ثمره دانش است . [امام علی علیه السلام]
 
 

* مرتضی شریعتی*

** تسخیر توپخانه دشمن***
یکی از کارهای مهمی که در عملیات طریق القدس انجام گرفت و در آن زمان بی نظیر بود و در موقعیت عملیات، نقش عمده ای را ایفا کرد، تسخیر توپخانه دشمن در همان شب عملیات بود
 
این مأموریت به گروهان آقای قوچانی واگذار شد. آنها باید دشمن را د ور زده و از پشت سر به توپخانه د شمن نزدیک شده و همزمان با حمله رزمندگان، آنها نیز آنجا را تسخیر نمایند.
آقای قوچانی خود تعریف می کرد وقتی ما رسیدیم به توپخانه دشمن، هنوز عراقیها مشغول گلوله گذاری و شلیک توپ بودند و فکر نمی کرد ند ایرانیها در شب اول عملیات و همزمان با حمله خط شکنان، به توپخانه دسترسی پیدا کنند وقتی که به آنها حمله کرد یم هاج و واج مانده بودند و هیچ آمادگی مقابله با ما را نداشتند سر گردان و حیران مانده بودند که چه بکنند به همین دلیل تعدادی از آنها کشته و بقیه به اسارت در آمدند.
در آن شرایط این عملیات، کار بسیار سخت و خطر ناکی به حساب می آمد و برای انجام آن آقای قوچانی انتخاب شد، چون رشادتها و شجاعت های او را قبلاً دیده بودند و به این حقیقت رسیده بودند که او می تواند، یک چنین کار مهم و در عین حال خطر ناکی را انجام دهد.

** محرک عملیات***

در سال 59 زمانی که گردان مسلم تشکیل شد و ما به کردستان رفتیم، با آقای قوچانی آشنا شدم، در همان زمان از چابکی و شجاعت او مطلع شدم. نیرویی پر تحرک بود که آرام و قرار نداشت. پس از آنکه به خط شیر دارخوین رفتیم مدتی را در خط پدافندی به سر بردیم.
به یاد دارم او سخنگوی گردان شده بود و به نمایندگی از طرف کل گردان، به آقای رحیم صفوی و آقای خرازی گفتند: ما را برای چه به این خط آورده اید؟ اگر در این محور؛ ،عملیات نمی شود به ما پایانی بدهید تا برویم محورهای شوش و سوسنگرد آنجا عملیات ببیشتر می شود.
به علت کمبود نیرو، نیروهای موجود اهمیت فوق العاده داشتند، به خصوص نیروهای گردان مسلم که به خاطر گذراندن آموزش تکاوری زبده شده بودند و رفتن آنها را صلاح نمی دانستند، از این رو مسئولان به فکر تسریع در طرح های عملیاتی افتادند. سر انجام طرح عملیات فرمانده کل قوا ریخته شد و مشغول به کندن کانال شدیم و بات پایان آن، عملیات نیز شروع شد و بحمد ا... با موفقیت به پایان رسید و من فکر می کنم یکی از محرک های انجام این عملیات صحبتهای آقای قوچانی بود که خواسته تمام گردان را مطرح کرد.
    

**
ابتکار جالب***

بعد از اینکه آقای خرازی از سپاه سوم بر گشت بار دیگر فرماندهی لشگر امام حسین را بر عهده گرفت، همراهان او نیز به لشگر باز گشتند؛ از جمله آن افراد آقای قوچانی بود که برای انجام عملیات والفجر 2، آقای خرازی یک گردان در اختیار وی قرار داد. در پادگان هفت تیر سنندج بودیم، آقای قوچانی یک ابتکار جالبی از خود نشان داد که در آن زمان کار بسیار خوب و بی نظیر در سطح تبلیغات لشگر تا ادامه دهنده آن باشد.
او از تمام نیروهای گردان یک عکس تکی گرفت و سپس چند دقیقه ای با آنها مصاحبه کرد و در بایگانی گردان نگهداری کرد، بعد از عملیات بالطبع ما تعدادی شهید داشتیم، وقتی به مرخصی می آمدیم، عکس آن شهید را به همراه مصاحبه اش در طی سر کشی که به خانواده شهدا داشتیم تحویل آنها می دادیم، که برای خانواده شهید خیلی با ارزش و روحیه بخش بود.

** تواضع و فروتنی***

در پادگان هفت تیر سنندج به هر گردان یک سوله بزرگ اختصاص داده بودند که افراد باید آنجا را تمیز کرده، تخت زده و برای هر گروهان محلی مشخص نمایند. ما در حال گشتن در پادگان بودیم که متوجه شدیم یک نفر به تنهایی در حال جارو کردن سوله      می باشد، جلو تر رفتیم، آقای قوچانی بود. خاک تمام سر و صورتش را پوشانده بود، سوله بزرگی را به تنهایی تمیز می کرد، نمی دانم نیروهای گردانش کجا بودند؟ فکر     می کنم به مرخصی رفته بودند ایشان در غیاب نیروهایش، سوله را تمیز کرده آماده استفاده می کرد. به فکر فرو رفتم فردی که در سپاه سوم دست راست آقای خرازی محسوب می شد و حالا هم از فرماندهان لایق لشگر می باشند، متواضع و فروتن چنان کاری را انجام می دهد، انسانی خود ساخته و لایق که معتقد بود، خودش در تمام کارها باید حضور داشته باشد.

** آمادگی قبل از عملیات ***

قبل از عملیات والفجر 4، آقای قوچانی با یک گروه به شناسایی منطقه می روند. در بین راه یک خمپاره در نزدیکی آنها منفجر شده، باعث قطع نخاعی شدن جانشین او و مجروح شدن عده ای از کادر می شود، خود او نیز از ناحیه سر مجروح می شود. پس از حادثه؛ او را دیدم؛ در حالی که سرش باند پیچی شده بود و روی صورتش خون خشکیده بود. سراغ آقای خرازی را می گرفت، فهمیدم که می خواهد به او بگوید مبادا حالا که خودش، جانشین و یکی از فرمانده گروهانهایش زخمی شده اند، از شرکت در عملیات محذوم باشند، او می خواست آمادگی گردانش را برای حضور در عملیات اعلام نماید.

** تشییع دوست ***

وقتی که آقای قوچانی در مرخصی به سر می برد آقای عرب در جاده خندق شهید شد. این دو از ابتدا در گردان مسلم با هم بودند، از برادر هم بیشتر به یکدیگر علاقه داشتند، میان آنها انس و الفتی عجیب بود.
از طرف آقای خرازی یک گروه آماده شدیم تا برای شرکت در تشییع جنازه و مراسم شهید عرب حضور یابیم. از خانه ایشان در خیابان کاوه تا محل بر گزاری نماز جمعه در میدان امام پای پیاده پیکر او را بر دست تشییع کردیم، خانه آقای قوچانی نیز در همین مسیر بود، یکوقت متوجه شدیم، آقای قوچانی با حالتی پریشان و مثل کسی که شوکه شده باشد وارد جمعیت شد و مستقیم به زیر تابوت رفت، بدون این که در این فکر باشد که حالا اطرافیان او را در این حال می بینند، بلند بلند گریه می کرد و تا محل نماز جمعه دست از تابوت، بر نداشت. و در دل یار دیرین خود، شهید عرب؛ گفتگو ها کرد، شاید از بی تابی فراق، و عطش دیدار، تا اینکه در همان سال در عروجی خونین، همراهی حاصل شد.

** من بر نمی گردم ***

قبل از عملیات والفجر 8 آقای قوچانی در جمع بچه ها ضمن صحبتهایش می گوید: من همین جا اعلام می کنم که ما در این عملیات عقب نشینی نداریم و اگر بخواهد عقب نشینی شود، اولین کسی که باید لحظه عقب نشینی، شهید شود من هستم.
عملیات شروع شد، شب چهارم عملیات، گردان حضرت ابوالفضل (ع) وارد عمل شد و در مقابل گارد ریاست جمهوری مردانه می جنگید و آنها را تار و مار می کند. در روز چهارم نیز جنگ ادامه می یابد و چون گردان از همجوارهای خود جلودار بود، والحاق کامل صورت نگرفت، دستور داده می شود کمی عقب تر، مستقر شوند تا الحاق صورت بگیرد. آقای قوچانی خود می ایستد و گردان را به عقب هدایت می کند و در آخرین لحظات توسط گلوله تانک دشمن به شهادت می رسد، وقتی نحوه شهادت او را شنیدم به یاد صحبت او افتادم و بر باورم افزوده شد که شهدای ما قبل از شهادت می دانستند که ساعات آخر زندگی دنیوی را طی می کنند.

** آمر به معروف ***

در یکی از روزهای جمعه سال 62 آقای قوچانی را در نماز جمعه دیدم مرا که دید گفت: فردا صبح بیا سپاه اصفهان، با شما کار دارم.
فردا به آن محل رفتم، چند نفر از بچه ها هم بودند. آقای قوچانی گفت؟: ما وظیفه مان فقط جنگیدن در جبهه ها نیست، وظیفه اصلی ما امر به معروف و نهی از منکر است. امام حسین برای همین امر مهم به شهادت رسیدند. ما وقتی به مرخصی می آییم نباید در خانه بنشینیم و وضع شهر اینطور باشد، باید به راه بیفتیم و وظیفه مان را انجام دهیم. پس از آن با یک ماشین در سطح شهر حرکت کردیم و مشغول امر به معروف شدیم.
او عقیده داشت اگر چنانچه رزمنده ها هر موقع که به مرخصی می آیند، نسبت به این موضوع حساس باشند، شهرمان که از لحاظ شهید پروری و اعزام نیرو به جبهه مشهور بوده است از فساد و منکرات نیز در امان خواهد بود.
 

* علی آستانه*

** تعبد او ***
از مشخصه های بارز آقای قوچانی نظم و انضباط و تعبد او بود. حتی در بحبوحه عملیات، نظم و انضباط را رعایت می کرد. همیشه یک جانماز کوچک به همراه داشت و در سخت ترین شرایط مسأله عبادت و به خصوص نماز را فراموش نمی کرد. مکرر
می دیدیم که مشغول قرائت قرآن است، در نماز بدون آنکه ریا کند آرام و آهسته اشک می ریخت.
اکثر جراحاتش از ناحیه پا بود. همیشه به او می گفتم: علی نکند پاهایت جاذبه خاصی دارند که تیر و ترکشها را به خود جذب می کنند.
آخرین باری که ملاقاتش کردم عملیات والفجر 8 بود. در آن موقع من در قرار گاه بودم و برای بررسی منطقه به سه راه ام القصر
کارخانه نمک که به سه راه مرگ معروف بود، دشمن از زمین و هوا آتش می ریخت، به سختی جا بجا شدیم. گلوله های دشمن از بالای سر عبور می کرد و گاهی هم به زمین می خورد. نزدیک جاده آسفالت ایستادم که آقای قوچانی با موتور رسید، رو بوسی کرده و صحبت مختصری کردیم، چون عجله داشت. وقتی می خواست برود، تبسمی کرد و گفت: مواظب باش شهید نشوی. من هم به او لبخند زده و گفتم: شما تازه دامادی و باید مواظب خودت باشی. همین چندین جمله بین ما رد و بدل شد و از هم جدا شدیم. چند روز بعد خبر جانسوز شهادت او را شنیدم.

*جواد آبکار*

** استواری ***
صبح روز چهارم عملیات والفجر 8 به اتفاق آقای شوکت پور و به دستور آقای خرازی برای بررسی خط به محل استقرار گردان حضرت ابوالفضل (ع) رفتیم آقای قوچانی را در آنجا دیدم که به شدت در تلاش و هدایت عملیات بود.
آقای شوکت پور گفت: چرا نیروها سنگر درست نکرده اند و پناه نمی گیرند. آقای قوچانی گفت: کدام سنگر، عراقیها از پشت سر و جلو ما را زیر آتش دارند.
در آن محل خاکریزی نبود. پشت جاده آسفالت؛ نیروها مشغول جنگیدن بودند و از هر طرفی تیر می آمد و. شلیک تانک ها نیز از هر طرفی به گوش می رسید. جهنمی از آتش درست شده بود. عراقیها که پشت سر بچه ها جا مانده بودند، هر آن قصد حمله داشتند تا با یافتن راه نفوذ، خود را به نیروهای خودشان برسانند.
در حال صحبت با آقای قوچانی بودیم که تعدادی از عراقیها از پشت حمله کردند. آقای قوچانی بلافاصله دسته ای از نیروها را آماده کرد و در مقابل آنها مستقر کرد، تا از ناحیه آنها در امان باشد. واقعاً مثل شیر می جنگید و از خودش شجاعت و رشادت خاصی نشان می داد، ترس برایش مفهومی نداشت، آن لحظات هر گز از خاطرم بیرون نمی رود.
من هم به دنبال او رفته بودم که ناگهان خبر آوردند آقای شوکت پور مجروح شده است و آقای قوچانی به من دستور دادند او را به عقب منتقل کنم.
چند ساعت بعد از آمدن ما، خبر شهادت آقای قوچانی را هم آوردند.

** درجستجوی یار ***

وقتی آقای قوچانی شهید شد؛ آقای خرازی به من مأموریت داد به محل شهادت او بروم و از نزدیک جستجو کنم، شاید چیزی از جسدش بیابم. وقتی به منطقه رفتم، آنقد ر دشمن گلوله زده بود، که گویی منطقه عوض شده بود و برای جلو گیری از نفوذ بیشتر نیروهای اسلام جریان آب را به سوی منطقه هدایت کرده بود؛ با امید بر گشتم، وقتی خبر آن را به آقای خرازی دادم باورش نشد،؛ خودش، شخصاً می خواست اطلاع کسب کند؛ همراه من به منطقه رفتیم و از نزدیک محل شهادت او را نشان دادم و این بار خود بررسی کرد و به نتیجه نرسید، احساس کردم که هنوز باور نمی کند.
گروه شهدا ::: پنج شنبه 87/12/1::: ساعت 2:50 صبح

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 
.:: منوی اصلی ::.
.:: آمار بازدید ::.
بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 23
بازدید کل : 148508
.:: تا دیدار محبوب ::.
.:: درباره وبلاگ ::.
گروه فرهنگی سردار خیبر
گروه شهدا
بسم رب الشهدا والصدیقین به یاری خدا ومدد اهل بیت وبلاگ تخصصی شهدا با نام گروه فرهنگی سردار خیبر -زیر مجموعه کانون فرهنگی محبان المهدی راه اندازی شد با امید که بتوانیم مطالب شایسته ای در رابطه با شهدا وفرهنگ شهادت ارائه کنیم جز شهادت راهی نیست
.:: لوگوی وبلاگ من ::.
گروه فرهنگی سردار خیبر
.:: لینک دوستان ::.
.:: لوگوی دوستان::.




























.:: نوای وبلاگ ::.
.:: فهرست موضوعی ::.
.:: آرشیو شده ها ::.
.:: اشتراک در خبرنامه ::.
 
.:: طراح قالب::.
کانون فرهنگی محبان المهدی
گروه فرهنگی سردار خیبر
گروه فرهنگی سردار خیبر